دیروز بعد صبحونه با هم رفتیم بیرون و واسه دخملی بادبادک هوا کردیم که عموی شوهر زنگ زد بریم کارخونه ازش پارچه بگیریم واسه شوهر

خوب این عموی شوهر واقعا باحاله خیلی دوسش دارم شوهر گفته بود که داخلش درخت و اینا کاشته و خیلی سبز شده واسه همین دوست داشتم برم ببینم دیگه با هم رفتیم 

این عمو کارخونه ی پارچه بافی کار میکنه و خودش تنها بود بگم  که این دومین کارخونه ای بود که انقد سبز و تمیز دیدمش دیگه یکمی اونجا عشق کردم بعد گفت بیایید بریم داخل پارچه ها رو نشونتون بدم وای که چه پارچه های نازی داشتن البته واسه مبل و ن 

بعد صاحب کارخونه پارچه های اضافی رو آورده بود گفت از بین اینا اگه بردارید پول نمیخواد ولی اگه از رول بردارید حساب میکنه اما کمتر

ولی بدیش این بود که نفس میکشیدی انگار پرزهای پارچه رو میخوردی حتی من وقتی اومدم لبام تاول زدبیچاره این عمو چند وقت به خاطر همین مریض بود و بیمارستان بستری بود حالا دیگه باید ماسک بزنه

دیگه بعد اومدیم بیرون و رفت واسمون چایی درست کرد با کلوچه و خرما آورد که کنار باغچه ش خیلی چسبید و بهش گفتم هر وقت درخت زردآلو میوه هاش رسید بهم خبر بده برم ببینم

موقع اومدن هم به شوهر گفت هر وقت هستی بیا با هم بدمینتون و پینگ پونگ بازی کنیم 

یعنی عاشقشم با اینکه یه بچه مریض داره و زنش زیاد جالب نیست اما سرحاله و شوخ هستش

دیگه بعدش هم که اومدیم خونه و ناهار و بعدش عمه و عمو اومدن خونمون عید دیدنی ولی خوب شام نموندن در کل دیروز روز شلوغ و خوبی بود دخملی هم حسابی عشق کرد بعدم که رفتن از خستگی بیهوش شد

ادامه عکس ها رو میزارم

ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کرانه ی آبی دانلود پایان نامه - پروژه چراغ سنسوردار قلب شکسته | وبلاگ عاشقانه اخبار فناوری و آی تی آموزش مداحى عالمانه zabanshenasi NAGOYIMO